Wednesday 14 December 2011

مست لایعقل

عشق مستت میکند.
هلت میدهد،
تلو تلو میخوری
به زمین خوردنت فقط میخندد...
دستت را نمیگیرد.
دست و پا زدنت را نگاه میکند،
پوزخندش ترک نمیشود...

عشق میریزد،

تو نباید بنوشی.

نمیارزد...

Tuesday 25 October 2011

خرمالوی نارس

برای یه خرمالو فرقی نداره کرایه خونت گرونه
براش فرقی نداره زندگیت سخته
فرقی نداره بغل تنش بساط یه دست فروشه
براش مهم نیست سکه گرون شده
براش مهم نیست توی خونه ی روبرویی چه خبره
واسش مهم نیست که پشت پنجره سیگار میکشی
ککش نمیگزه پرده های سیاه تسلیت با یه جوان ناکام بالاش که هرروز بیشتر میشن
برای یه خرمالو فرقی نیست بین آدم بودن و حیوون بودن

خرمالو خاکو دوست داره
با بارون خوشحال میشه
آفتاب سرحالش میاره
خرمالو دنیای نارنجی خودشو داره

آدمیزاد خرمالوعه!
یه نوع خاص از خرمالو که حتی به درد سیر کردن شیکمم نمیخوره!
یه خرمالوی نارس

Saturday 1 October 2011

شمع تولد


دستشو زد به کمرش و زبونشو اورد بیرون!
تفش میپاشید رو کیکم
شمعای دیگه چش و ابرو میاومدن
بازوشو بشگون میگرفتن
بعضیا زیر لب میگفتن بچه ی تقس
خوبه خوب نگاش کردم
دیدم وای!یعنی همین فنقله شمع با اون شعله ی کج و معوجش داره دستی دستی یه سالو ازم میگیره؟
دلم میخواست فوتش نکنم
میخواستم آب شه...تا ته ته!
مثل خودم!
مگه بده یه شمع باهات همدردی کنه؟
یه شمع کوچولوی آبی از دنیا بیخبر
از هیچی بهتره...

پی نوشت:خوشحالم که تو مهر به دنیا اومدم.

Sunday 28 August 2011

من مجازی

تو آینه نگاه میکنم یه دختر میبینم که تو فیسبوک 800 تا فرند داره،
وبلاگش 270 تا شیر میخوره ،
ماه دیگه میشه 17 سالش .
یکی که زندگیشو پای کامپیوتر و موبایل میگذرونه
درس نمیخونه و دلش خوشه به این که یه مشت غریبه بش میگن "روشنفکر" بهش میگن متال باز.
دو تا چشم گنده میبینم که افتخار میکنه به این که دلقکه.
پزش همینه که استا فادرانی رو دیده!
سرشو بالا میگیره و میگه من اولین کسی بودم که تیکر فیسبوکو دیدم
یکی هست تو اون شیشه ی جیوه ای که من نیستم
یکی که جواب اس ام اس همرو دادنو وظیفه ی خودش میدونه
یه دختر میبینم که خوشحال نیست،
یکی که ناراحت نیست،
یکی که خیلی وقتا تو چشاش فروغ "آدم بودن" نیست...
یکی که شاید بتونم بگم کلا وجود خارجی نداره!
میترسم دستمو از توش رد کنم و دستم رد شه!
میترسم مجازی باشه
اون وقت سر من چه بلایی میاد؟

Tuesday 23 August 2011

چش سفید

دنیا
یه دختر چاق زشته بد اخلاقه با یه صورت کک مکی
دو سه تا جوش چرکی رو لپش داره
یه عالمم سر سیاه رو دماغش
بهش میگن قرصای هورمونی بخوری خوب میشی
ولی مگه این خیره سر گوش میده؟
تا حالا دو سه تا دکتر بردیمش اصن انگار نه انگار
خیلیم اصرار کنیم عصبانی میشه و از سر و صورتش فــشی عرق میزنه بیرون
دیروز وایساده بودم تو خیابون یکی از این سر سیاهای کوچولیش رفت زیر پام
دولا شدم و چلوندمش
فک کنه دردش گرفت
ولی خب دیگه
پس فردا زحلو میزنن تو سرش عقده میشه بنده ی خدا
من به فکر خودشم
وگرنه مگه چیزی میره تو جیب من
به جز یه عالمه چرک و کثافت؟

Friday 19 August 2011

جامدادی

وقتی به دنیا میای یه جا مدادی دنبال خودت میاری
از لحظه ی اول همه سرشونو میکنن تو جا مدادی وجودت
نگاه میکنن چی توشه که باهاش خط خطیت کنن
نگاه میکنن و دنبال یه کاتر میگردن که جر بدن صفحه ی نو ی وجودتو
هر آدمی یه سیاستی داره واسه اینکه این جامدادی پر خودکار،قلم ِ نقطه ضعف و از بین آدما بکشه بیرون

یه سری آدما مثه من قایمش میکنن و شبا با یه بطری مشروب و یه سیگارو یه سگ گنده مواظبشن
ولی یه سری آدما دونه دونه چیزای این جامدادیو میریزن بیرون
دونه دونه خودکاراشو تموم میکنن
تیغه ی کاترو کج میکنن
همه چیو بهم میریزن تو اون جامدادی کوفتی
و خودشون آخر با یه عالمه حرف واسه گفتن میان بیرون
آدمایی که ادعایی ندارن
 آدمایی  که وقتی ازشون میپرسی چی شد شونه هاشونو میندازن بالا و تیکه ی کلیشه ای تحویلت میدن

دلم میخواد بیارم وسط اون جامدادیو که آرم "هوشمندی" روشَرو...
میخوام بزارمش اینجا و بگم
من مَردم آقا
کی میخواد چی بگه!؟
آقا این منم با این نقطه ضعفا
اینم جامدادی من
میخوای خط خطی کنی؟
بیا اینجا
پهلوی من
 نزدیک تر
در گوشم بگو
چه رنگی دوست داری؟!