Tuesday 25 October 2011

خرمالوی نارس

برای یه خرمالو فرقی نداره کرایه خونت گرونه
براش فرقی نداره زندگیت سخته
فرقی نداره بغل تنش بساط یه دست فروشه
براش مهم نیست سکه گرون شده
براش مهم نیست توی خونه ی روبرویی چه خبره
واسش مهم نیست که پشت پنجره سیگار میکشی
ککش نمیگزه پرده های سیاه تسلیت با یه جوان ناکام بالاش که هرروز بیشتر میشن
برای یه خرمالو فرقی نیست بین آدم بودن و حیوون بودن

خرمالو خاکو دوست داره
با بارون خوشحال میشه
آفتاب سرحالش میاره
خرمالو دنیای نارنجی خودشو داره

آدمیزاد خرمالوعه!
یه نوع خاص از خرمالو که حتی به درد سیر کردن شیکمم نمیخوره!
یه خرمالوی نارس

Saturday 1 October 2011

شمع تولد


دستشو زد به کمرش و زبونشو اورد بیرون!
تفش میپاشید رو کیکم
شمعای دیگه چش و ابرو میاومدن
بازوشو بشگون میگرفتن
بعضیا زیر لب میگفتن بچه ی تقس
خوبه خوب نگاش کردم
دیدم وای!یعنی همین فنقله شمع با اون شعله ی کج و معوجش داره دستی دستی یه سالو ازم میگیره؟
دلم میخواست فوتش نکنم
میخواستم آب شه...تا ته ته!
مثل خودم!
مگه بده یه شمع باهات همدردی کنه؟
یه شمع کوچولوی آبی از دنیا بیخبر
از هیچی بهتره...

پی نوشت:خوشحالم که تو مهر به دنیا اومدم.