تو آینه نگاه میکنم یه دختر میبینم که تو فیسبوک 800 تا فرند داره،
وبلاگش 270 تا شیر میخوره ،
ماه دیگه میشه 17 سالش .
یکی که زندگیشو پای کامپیوتر و موبایل میگذرونه
درس نمیخونه و دلش خوشه به این که یه مشت غریبه بش میگن "روشنفکر" بهش میگن متال باز.
دو تا چشم گنده میبینم که افتخار میکنه به این که دلقکه.
پزش همینه که استا فادرانی رو دیده!
سرشو بالا میگیره و میگه من اولین کسی بودم که تیکر فیسبوکو دیدم
یکی هست تو اون شیشه ی جیوه ای که من نیستم
یکی که جواب اس ام اس همرو دادنو وظیفه ی خودش میدونه
یه دختر میبینم که خوشحال نیست،
یکی که ناراحت نیست،
یکی که خیلی وقتا تو چشاش فروغ "آدم بودن" نیست...
یکی که شاید بتونم بگم کلا وجود خارجی نداره!
میترسم دستمو از توش رد کنم و دستم رد شه!
میترسم مجازی باشه
اون وقت سر من چه بلایی میاد؟